خلاقیت یعنی انجام کاری جدید و بدیع، یعنی ایجاد ارتباط بین دانش و پدیده های محیطی، در صورتی که در حال حاضر همه جا شاهد بی انگیزگی و کهنگی و عدم داشتن نگاهی نو برای تغییر دادن جامعه که نه، برای تغییر دادن خود و همچنین نبود شوق بهتر شدن هستیم.
برای خلاقیت لازم نیست خیلی باهوش باشید. در واقع انسان خلاق واقعاً آدم باهوشی نیست، بلکه تنها با تجربه، آزمایش و سپس کنجکاوی و تحقیق در مورد شرایط محیط خود، خلاقیت و ابتکار خود را نشان می دهد.
محیط های کاری و تحصیلی نیاز جدی به شاد بودن دارند تا بتوانند بر کیفیت کار و رفاه کارکنان و دانش آموزان تأثیر بگذارند. ساختمان ها و سنگ ها و روح هایی که رنگ و جلوه ندارند نه تنها تاثیر مثبتی بر انسان نمی گذارند، بلکه قدرت و اعتماد به نفس را از آنها می گیرند.
کارشناسان تعاریف متعددی از خلاقیت و نوآوری ارائه کرده اند.
(استیون رابینز): خلاقیت را توانایی ترکیب ایده ها و نظرات به روش های منحصر به فرد با ایجاد ارتباط بین آنها تعریف می کند. او نوآوری را فرآیند گرفتن ایده های خلاقانه و تبدیل آنها به محصولات، خدمات و روش های جدید عملیاتی می داند.
(رضائیان) : خلاقیت را استفاده از ظرفیت ذهنی برای ایجاد افکار یا مفاهیم جدید می داند. نوآوری استفاده از ایده های جدید ناشی از خلاقیت است که می تواند به صورت محصولات جدید، خدمات جدید یا راه حل های جدید برای انجام کارها باشد.
جامع ترین تعریف خلاقیت توسط دانشمند آمریکایی گیلفورد ارائه شده است. او خلاقیت را با تفکر واگرا (دستیابی به رویکردی جدید برای یک مسئله) در مقابل تفکر همگرا (دستیابی به پاسخ) یکی می داند. افراد دارای تفکر واگرا در افکار و اعمال خود با دیگران تفاوت دارند و از روشهای خلاقانه و جدید دور از عادت و عادت استفاده میکنند. از سوی دیگر، کسانی که این ویژگی را ندارند، طرز فکر منسجمی دارند و در افکار و اعمال خود از آداب و رسوم پیروی می کنند.
بنابراین تفکر واگرا یعنی دور شدن از همان نقطه که آداب و سنن در جامعه است و تفکر همگرا یعنی نزدیک شدن به آن نقطه.
امروزه ثابت شده است که بر خلاف تصور بسیاری که نوآوری و خلاقیت را از ویژگی های ذاتی برخی افراد می دانند، این توانایی در انسانیت رایج و کم است و با استفاده از اصول و تکنیک های خاص و ایجاد افکار جدید می توان آن را پرورش داد. (رابرت اپسین) گفت: (پس از بیست سال تحقیق و مطالعه و تحقیق در این زمینه به این نتیجه رسیدم که همه انسانها قدرت خلاقیت دارند و از این قاعده مستثنی نیستند.)) پس هدیه خلاقیت می تواند با استفاده از آن پژمرده شود یا با انجام فعالیت هایی که بیشترین پتانسیل را برای پرورش خلاقیت ایجاد می کند، آن را توسعه دهد. برای رشد توانایی های خلاق، سازمان ها نیاز به ایجاد شرایط و جو لازم دارند، اگرچه خود فرد نیز نقش اساسی در رشد این توانایی دارد.
آموزش و پرورش،نابودی خلاقیت
بسیاری از کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه در حال تغییر نظام آموزشی خود هستند. همانطور که ساختار نظام جهانی تغییر می کند، نحوه آموزش ما نیز باید اساساً تغییر کند. اما چگونه می توان به این امر دست یافت؟! مدیریت آموزش و پرورش باید در دست دانش آموزان باشد و در درجه اول تمرکز داشته باشند.
بسیاری در مورد چگونگی تغییر آموزش مقاله نوشته اند، اما اگر نقش دانش آموزان و حق اظهار نظر آنها را در نظر نگیریم، این مقالات چقدر می تواند خوب باشد؟ سال ها می گذرد برخی از دانش آموزان فارغ التحصیل می شوند، برخی شکست می خورند و برخی شکست می خورند و واقعاً هیچ چیز تغییر نمی کند.
سیستم آموزشی من را به یاد یک رژیم استبدادی می اندازد که نمی خواهد دنیا تغییر کند. من می دانم که هیچ سیستم آموزشی کامل نیست و معتقدم که همه آنها در سراسر جهان یکسان هستند. ما به یاد می آوریم و برای آزمایش مطالعه می کنیم، اما فراموش می کنیم که ده سال بعد متوجه شویم که چه دنیای وحشتناکی ساخته ایم. فکر می کنم فرهنگ ما در مدارس خلاقیت را از بین می برد. دانش آموزان توانایی خود را در ایجاد و نوآوری از دست می دهند زیرا روش های آموزشی ما خلاقیت و نوآوری را تشویق نمی کند.
یادت هست وقتی کوچک بودی و تنها کاری که می خواستی انجام دهی این بود که در خانه بازی کنی؟ هیچ کس به شما نمی گوید که چگونه از تخیل خود استفاده کنید! یا هیچکس به شما یاد نداد که چگونه خلاق باشید! شما با لگوها بازی می کنید، وانمود می کنید که یک فضانورد هستید و سفر در فضا یا زمان را تصور می کنید و طبیعتا خلاق هستید.
سوالاتی که به ذهن می رسد: چرا چمن سبز است؟ یا ما در این دنیا تنها هستیم؟ بزرگسالان نمی توانند به سوالات پاسخ دهند. بعد اومدی مدرسه بدترین کابوس یک کودک! شما یاد گرفته اید که در یک محیط خورنده زندگی کنید. شما معلمی داشتید که شما را مورد آزار و اذیت قرار داد، با شما مسخره کرد، به شما گفت که رویاپردازی نکنید و در واقعیت زندگی کنید. پس تو مدرسه چی یاد گرفتی؟!
در مدرسه یاد گرفتی که دنیا را زیر سوال نبری، با جریان حرکت کنی و با جمعیت بروی، جایی که برای هر سوال فقط یک جواب درست وجود دارد. سوالاتی که اغلب می خواهید بپرسید در آزمون نیستند.
خلاقیت آزمونی برای انجام دادن، مهارتی برای یادگیری یا برنامه ای برای بهبود نیست. خلاقیت، دیدن چیزها به شیوه های جدید است. خلاقیت یعنی شکستن موانعی که گاهی در مقابل شما قرار می گیرند. جوهره خلاقیت طراوت آن و توانایی خلق رویاهایی است که وارد زندگی و تخیل انسان می شود.
مدارس چطور خلاقیت را از بین می برند؟
وقتی گلف بازی می کنم، احساس می کنم آنقدر روی لبه ها متمرکز شده ام که هدف اصلی ضربه زدن به توپ را فراموش می کنم. در مدارس هم همین اتفاق می افتد. ما آنقدر روی آزمون ها و دوره های استاندارد تمرکز می کنیم که فراموش می کنیم هدف واقعی آموزش چیست.
تکنیک تدریس امروز زیبایی آن را از بین می برد. کاهش خلاقیت در ذهن مردم یک مشکل جدی است که تأثیر آن بسیار گسترده است. یاد می گیریم که خوب بودن به معنای نشستن و تکان دادن سر است و بد بودن یعنی تلاش برای انجام کارها به گونه ای متفاوت. چرخه یک جا نشستن، حفظ کردن، درخواست و جستجوی کار برای مدت طولانی است که وجود دارد و شما فقط توپی برای به چالش کشیدن آن ندارید. اما کسانی که جرات به چالش کشیدن وضعیت موجود را داشتند، مانند آلبرت انیشتین، برادران رایت، و والت دیزنی، می توانند مسیر تاریخ را تغییر دهند.
خلاقیت مانند سواد است. فقدان خلاقیت هیچ تفاوتی با بی سوادی ندارد. بله، فرزندان ما خلاق به دنیا می آیند. ما ویرانگر خلاق در آنها هستیم.
احتمالا همه شما داستان دختر شش ساله ای را شنیده اید که نقاشی کشیده است.
معلم پرسید: چه کار می کنی؟
شاگرد گفت: دارم از خدا نقاشی می کشم.
معلم گفت: هیچ کس نمی داند خدا چه شکلی است!
شاگرد گفت: لحظه ای که نقاشی را تمام کردم، همه چیز مشخص بود!
کودکان از اشتباه کردن نمی ترسند. ما آنها را در چارچوب های مختلف قرار می دهیم و از اشتباه کردن می ترسیم. البته منظورم این نیست که همه کسانی که اشتباه می کنند خلاق هستند. اما باید بپذیریم که اگر حاضر به اشتباه نباشیم و اشتباه را بپذیریم، نمی توانیم خلاق باشیم.
اگر امکان اشتباه وجود نداشته باشد و عواقب احتمالی یک اشتباه را بپذیریم، نمیتوانیم انتظار خلاقیت داشته باشیم. با بزرگتر شدن، توانایی اشتباه کردن و پذیرش اشتباهات دیگران را از دست می دهیم. سیستم آموزشی همچنین به ما می آموزد که اشتباه کردن بدترین کاری است که می توانید انجام دهید.
امروز اگر یک بیگانه از سیاره دیگری به زمین می آمد و می دید که ما چگونه خودمان و زندگی مان را انجام می دهیم، هرگز نمی فهمید که سیستم تربیت انسان در این کره خاکی چیست! نمی تواند موفقیت، زندگی بهتر یا موفقیت را تضمین کند. پس این آموزش برای چیست؟
انگار سیستم آموزشی دنیا برای استاد شدن در دانشگاه طراحی شده است !
استاد دانشگاه بودن بهترین مسیر زندگی نیست. این یک نوع زندگی است. مدل کمی ساختگی است. اساتید دانشگاه فقط در سرشان زندگی می کنند. مثل این است که بدنشان سرشان را بلند می کنند و ذهنشان را از جایی به جای دیگر می برند تا در یک کنفرانس علمی مهم شرکت کنند!
البته وضعیت کنونی نظام آموزش عمومی جهانی قابل درک است. این نوع سیستم آموزشی عمومی قبل از قرن 19 وجود نداشت. صنعتی شدن نیز این مزیت را به همراه داشت. همه باید به بالاترین سطح کارخانه ها می رسیدند یا استاد دانشگاه می شدند تا به دیگران کمک کنند تا به بالاترین سطح کارخانه ها و صنایع برسند.
بسیاری از افراد خلاق، با استعداد و توانمند هستند که با استانداردهای عادی نظام آموزشی در این راه موفق نمی شوند و به تدریج به این نتیجه می رسند که اساساً خلاق، با استعداد و توانا نیستند.